علاقه مندیها > زبان های خارجه


بعضي از ضرب المثل ها و اصطلاحات كاربردي


miss something by a mile

يک کیلومتر آن طرف تر از هدف زدن

 miss the boat

 از دست دادن فرصت

 miss the point

 نگرفتن موضوع

 Missing one inside of me

 کسی رو در خودم گم کردم

 Mix well with each other

 مثل یک روح در دو جسم

 Money cares all ills

 پول حلال همه ی مشکلاتست.

 money does not grow on trees

 پول علف خرس نیست

  Money doesn’t bring luck,

پول خوشبختی نمی اورد

 over my dead body
مگه از روی جنازه ی من رد شی





اصطلاح شماره 1

 

About to --- Ready to; On the verge of

آماده برای ؛ در شرف       

Example 1 : its a good thing Bob left the furniture store when he did. Peter was so angry, he was about to throw a dining room chair at him


ترجمه مثال اول :
فکر خوبی بود که باب مغازه مبل فروشی را ترک کرد. پیتر آنقدر عصبانی بود که آماده شد صندلی اتاق نشیمن را به طرفش پرتاب کند.

Example 2 : I'm glad you're finally home. I was just about to have dinner without you

ترجمه مثال دوم :

خوشحالم که بالاخره به خانه آمادی. تازه داشتم آماده میشدم که شام را بدون تو صرف کنم.



اصطلاح شماره 2 

 (To) break the news ---- to make something known     

خبردادن

Example 1 : Sandra and Micheal are getting married, but they haven't yet broken the news to their parents

ترجمه مثال اول :
سندرا و میشل دارند ازدواج میکنند اما هنوز به والدینشان خبر نداده اند.

Example 2 : you'd better Break the news to your father carefully. After all, you don't want him to have a heart attack

ترجمه مثال دوم :
بهتره با دقت به پدرت خبر بدی. حقیقت اینه که نمیخوای او حمله قلبی بشه !


اصطلاح شماره3

 

To cost an arm and a leg ---- to be very expensive

بسیار گران قیمت ؛ پر هزینه

Example 1 : a college education in america costs an arm and a leg


ترجمه مثال اول:
تحصیلات دانشگاهی در آمریکا بسیار پرهزینه است.

Example 2 : All the furniture at this shop costs an arm and a leg


ترجمه مثال دوم:
تمامی مبل های این مغاره بسیار گران قیمت است.

 

 

 

 

Dead-end Job ---- a job that won't lead to anything else

 
شغل بدون آینده - شغل بدون ترقی - شغل به دردنخور

Example 1 : Diane realized that working as a chasier was a dead-end job


ترجمه ی مثال اول:
دیانا فهمید که کار کردن به عنوان یک صندوقدار شغل بدون آینده ای است.

Example 2 : jim worked many dead-end jobs before finally deciding to start his own business.

ترجمه ی مثال دوم :
جیم قبل از اینکه سرانجام تصمیم بگیرد کار خاص خودش را شروع کن کارهای به دردنخور زیادی انجام داد.




 

خبرخوان سایت
شما هم می توانید با داشتن آدرس فید این سایت از تغییرات آن مطلع شوید .